متن اشعارشب سوم محرم(حضرت رقیه (س))
درمدح حضرت رقیه(س)
دردل خرابه شام آنشب غوغابود
دختری قصه می خوردوتنهابود
خوابش می بردوپدررامی دید
بیدارکه می شدمی دیدرویابود
هنوزبه سن تکلیف نرسیده بود
ولی خلقاوخلقاحجاب زهرا(س)بود
گرچه قصه وغمهایش زیادبود
دلی داشت که شبیه دریابود
گاهی بیدارمی شدوباخودمی گفت
کاش که سرم برزانوی بابابود
فکرکه می کردمی گفت یادش بخیر
زمانی که جایگاهم بردوش سقابود
برای اینکه خویش راکنداثبات
بااین همه دردورنج بی پروابود
ازکوفه تاشام گریه می کرد
برلبش دائم ذکریاابتابود
ولیکن هرکجاکه نام پدرمی برد
جوابش کعب ونی اعدا بود
شبی که پدررادیدمیان طبق
گفت کاش بجای سرت سرم جدابود
سوالی دارم ازتوای پدرجان
وقتی سرت بریدند عموکجابود
گرچه میان ازدحام اسرامرانمی دیدی
از کوفه تاشام نگاهم به نیزه هابود
دخترت مردوقتی که دیدپدر
سرتو میان تشت طلابود
آن شبی که از قافله جامانده ام
زجربه دنبال من درصحرابود
وقتی که سرهارابه نیزه می گذاشتند
برای تقسیم سرها دعوا بود
کبودی بدنم رانبین پدرجان
از کوفه تاشام عمه سپربلابود
-------
هرکجاکه ازتوگرفتم بهانه
پاسخم بودکعب ونی وتازیانه
دخترت برای مردن بی صبراست
کبودی روی بدنم جای چکمه زجراست
بابا- نگوبرمن اینقدرچراکبودی
موی سرم می کشیدپیرزنی یهودی
شبی ای پدربردندمارابه بزم حرام
وای از نگاه حرامی درملاعام
قسم به لبهای ترک خورده ات مردم
ازکوفه تاشام پدرکتک می خوردم
هرکه مرامی بیندمی گویدچراقدکمان داری
زبانم گرفته می گویندچرالکنت زبان داری
رفتی ونخوردی حتی قطره ای آب
تمام سفربه دستم بسته بودندطناب
کبودی صورت ،جای طناب، پای پرآبله
شبی ای پدرعقب مانده ام ازقافله
شعله ای آتش افتادبرقامت کوچکم
میان دست دخترشامی دیدم عروسکم
مردی که حمل می کردباخودسرت را
دیدم به دستش آنشب انگشترت را
دخترت بزرگ شدسه ساله نیست دیگر
ببین چقدرشدم من شبیه مادر
قدم کمان،صورتم سیاه،امیدم ناامید
پهلویم دردمی کندگشته مویم سفید
چگونه بشنوم صدایت، باگوشی که پاره است
دگرمن نمی شنوم،حرف زدنم بااشاره است
چهل منزل دستهای کوچکم بود بسته
چگونه راه بروم با دنده ای شکسته
دختری که نشانم می دادباانگشت اشاره خود
به گوشش دیدم پدرهردوگوشواره خود
****(سینه زنی تک –حضرت رقیه(س))
سینه زنی تک (رقیه (س))
توی ویرانه – دائم می خوانه
همچوپروانه –(باباکجائی 2)
شده اوبی تاب – داره می شه آب
می گه وقت خواب –(بخوان لالائی 2)
بابا- ماه شبهام بابا-تورومی خوام
بابا- خیلی تنهام
یارقیه(س)4
شده ام خسته-پهلوم شکسته
دستاموبسته-(باباعدویت2)
چی از تودیدند-خنجرکشیدند
چرابریدند(باباگلویت2)
بابا-من دویدم بابا-من خمیدم
بابا-موسفیدم
یارقیه (س)4
دل پریشونم –من نمی تونم
بی توبمونم(پس توکجایی 2)
آرزودارم-روزانوت یارم
سرروبزارم(بابابابائی2)
بابا-ای مهربون بابا-اشکم رون
باباپیشم بمون
یارقیه(س)4
من سه ساله ام -باغ لاله ام
غرق ناله ام –(دائماًهرشب2)
بیاکه دیرشد-خواهرت پیرشد
ازخودش سیرشد(عمه ام زینب(س))
بابا-عمه تنهاست بابا-کوه غم هاست
بابا –مثل زهراست(س)
یارقیه(س)4
****
شعرسینه زنی سنگین
حضرت رقیه(س)
یارقیه(س)جان روحی فدائک
بال پرواز تو بال ملا ئک
کلامت شیرین برای عمو
وقتی که می شینی روپای عمو
صحبتت می شکنه سکوت لشکر
نازتو می خره دادشت اکبر(ع)
آتش افکندبه دل قدکمانت
مریم وآسیه وبرسرخوانت
دست های کوچکت مشکل گشاهست
تودستت کلید کرببلاهست
ای حجاب زهرا(س)درتوتداعی
کی شودکه شوم من کربلائی
گرچه زدخصم توسیلی به رویت
شعله افتادشبی برسرورویت
گرچه زنجیرکین بسته به پایت
ولی غافل نگشتی از خدایت
ذکرباباداری به لب مرتب
صبرتومنشاش از صبرزینب(س)
زخرابه شام نداری ترسی
توسه ساله ای وکتاب درسی
منبع عشقی وباغ احساس
وقتی حرف می زنی می خنده عباس(ع)
وقتی که راه می ری توپیش بابا
بادیدنت می افتم یادزهرا(س)
چشم حرامی مرانظاره می کرد
دخترشامی به من اشاره می کرد
مگرنمی دونه که دخترشاهم
اوتکه نانی انداخت به پیش پایم
الهی که دخترت زنده نمونه
سرت به روی نیزه قرآن می خونه
پیشونیت زخمیه از سنگ دشمن
مثل موهام خونیه از چنگ دشمن
نبودی ببینی بامن چهاکرد
صورتم کبوده از مشت نامرد
بابادندان شیری ام شکسته
از سفرآمدم بادست بسته
*****(سینه زنی شور)
حضرت رقیه(س)
رقیه (س)خاتون 4
دخترشاهم-من بی پناهم
توی ویرونه –نیست جایگاهم
داروندارم-عمه ست کنارم
دائم زچشمام-من اشک می بارم
بیاتوبابا،ببین حرامی(عمه غریبه3)
سنگ زدندبرما،مردم شامی(عمه غریبه3)
رقیه (س)خاتون 4
جان رسیدبرلب-امیدم هرشب
مرده بودم گر-نمی بودزینب(س)
یک شب توصحرا-جاموندم تنها
منومی زداو-تاگفتم بابا
جامانده ام،ازقافله(بابانبودی3)
شدپای من ،پرآبله(بابانبودی3)
رقیه (س)خاتون 4
بابا بابائی-بگوکجائی
حالامی بینم-به نیزه هائی
موپریشونی-بالب خونی
به روی نیزه-قرآن می خونی
خشکه لبات،ازبی آبی(برات بمیرم3)
دق کرده ام ،ازبی تابی(الاامیرم 3)
رقیه (س)خاتون 4
تشنه آبم –من نمی خوابم
دائم توفکر-طفل ربابم- (بزم شرابم)
جسمی بی روحم-بابامجروحم
ولی ببین که –مثال کوهم
ببین که عمه،پرغم ودرده(بابانبودی3)
ماهاروبردند،بازاربرده (بابانبودی3)
رقیه (س)خاتون 4
اشکم رونه-قدم کمونه
دارم ززهرا(س)-هزارنشونه
باباشدم پیر-شدم زمین گیر
بعدتوبابا-از زندگی سیر
دامن من ،شدشعله ور(شبیه زهرا(س))
اشکم رونه از بصر(شبیه زهرا(س))
رقیه (س)خاتون 4